جدول جو
جدول جو

معنی گرمه چشمه - جستجوی لغت در جدول جو

گرمه چشمه
(گَ مِ)
دهی است از دهستان بخش نمین شهرستان اردبیل، واقع در 22هزارگزی خاور اردبیل و 15هزارگزی راه اردبیل به آستارا. هوای آن معتدل، دارای 503 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه سقرچی و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشمه چشمه
تصویر چشمه چشمه
ویژگی که سوراخ های بسیار داشته باشد مانند لانۀ زنبور، سوراخ سوراخ، ویژگی پارچه یا جامهای که در آن سوراخ های بسیار پیدا شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ نَ یِ چَ مَ گَ)
گردنه ای است در راه قم و سلطان آباد میان صالح آباد و ابراهیم آباد، واقع در 230700گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(گِرْ یَ / یِ چَ)
چشمان اشک آور یا اشکین
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ / لِ چَ مَ / مِ)
دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد که در 42هزارگزی شمال باختری فریمان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 44 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ چِ مِ قَ عِ بِ)
دهی از دهستان خرق بخش حومه شهرستان قوچان واقع در 36 هزارگزی باختر قوچان و 16 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی قوچان به شیروان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است. سکنه 357 تن. آب آن ازچشمه. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ/ بِ چَ / چِ)
کبودچشمی. زاغ چشمی. ازرقی. داشتن چشمی آنچنان گربه. رجوع به گربه چشم شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در 12 هزارگزی شمال باختری فریمان که در دامنه واقع شده و هوای آن معتدل است و 17 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ چَ / چِ مَ / مِ)
سوراخ سوراخ و متخلخل. (ناظم الاطباء). مشبک و خانه خانه چون لانۀ زنبور:
یکی کرته هر یک بپوشیده تنگ
همه چشمه چشمه بنقش و برنگ.
اسدی.
همچون خزینه خانه زنبور خشکسال
از باد چشمه چشمه دماغ خرابشان.
خاقانی.
صحن مجلس در مدور جام نوشین چشمه یافت
کانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند.
خاقانی.
رجوع به چشمه شود
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ / بِ چَ / چِ)
کسی که مردمک عمودی دارد. کاس. ازرق. زرقاء. زاغ چشم. کبودچشم: صالح گفت: چه خواهید؟ گفتند: آن خواهیم که از این کوه سنگ خارا شتری بیرون آوری ماده با بچۀ سرخ موی و گربه چشم. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
ابا سرخ ترکی بدی گربه چشم
تو گفتی دل آزرده دارد به خشم.
فردوسی.
و آن شتربان مردی سرخ مو و گربه چشم. (قصص الانبیاء ص 152). (به) بخت النصر گفتند چون هفت ساله شد به غایت باقوت بود ولیکن آبله رو و گربه چشم و بر سر مو نداشت. (قصص الانبیاء ص 179).
دگر ره یکی روسی گربه چشم
چو شیران به ابرو درآورده خشم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
آنکه مردمک چشمش کبود باشد کبود چشم ازرق زاغ چشم: حمل دلالت کند بر: ... سرمه چشم یا گربه چشم یا میش چشم. توضیح با گریه چشم اشتباه نشود. گربه چشمی. کبود چشمی زاغ چشمی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چشمانی گریان دارد. توضیح مرحوم دهخدا در حاشیه فهرست و لف نوشته اند: گریه چشم نیست گربه چشم است: ابا سرخ ترکی بدی گربه چشم که گفتی دل آزرده دارد بخشم. (فردوسی) اما در جامع الحکمتین ص 84 آمده: گویم رسم مردم آنست که او زنده خندنده است یا زنده گرینده چشم. و بنابرین گریه چشم بجای خود صحیح است
فرهنگ لغت هوشیار
داشتن چشمان گریان: ولیکن آن خاصه اندر همه مردم نیست چه گریه چشمی که این مردم راست خاصه... چنانک گریه چشمی را بوهم بر توان گرفتن از مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه چشمه
تصویر چشمه چشمه
سوراخ سوراخ متخلخل مشبک خانه خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گربه چشم
تصویر گربه چشم
((~. چَ))
کبود چشم، ازرق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشمه چشمه
تصویر چشمه چشمه
سوراخ سوراخ، خانه خانه، مشبک
فرهنگ فارسی معین
چشمه ای در جنوب درازنو شهرستان کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی